kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۸۲۲۷
تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۸

تنهایی در جمع و جنازه‌های بر زمین مانده ژاپنی 

 
 
امین‌الاسلام تهرانی
آمارها نشان می‌دهد که ژاپن مدرن با افزایش مراقبت‌های بهداشتی با تعداد بالای سالمندانی روبه‌رو است که البته با اضمحلال خانواده‌ها هیچ‌کس را ندارند و در تنهائی می‌میرند.
در دل نظم مثال‌زدنی ژاپن و خیابان‌های تمیز و منظم توکیو، چیزی در حال شکل‌گیری است (یا بهتر است بگوییم که شکل گرفته) که چهره‌ای دیگر از جامعه مدرن این کشور را آشکار می‌کند؛ چهره‌ای تنها، سرد و بی‌صدا. ژاپن که روزگاری الگوی انسجام اجتماعی، وفاداری خانوادگی و همبستگی نسل‌ها بود، اکنون با بحرانی انسانی و اجتماعی روبه‌روست که از دل ساختارهای اقتصادی، تغییرات فرهنگی و گذار پرشتاب به سبک زندگی فردگرایانه سر برآورده است. جامعه‌ای که پیر می‌شود، اما نه در آغوش خانواده، بلکه در اتاق‌هایی بی‌صدا، در آپارتمان‌هایی که همسایگان صدای مرگ را نمی‌شنوند. آنچه امروز در ژاپن می‌بینیم، صرفاً یک بحران جمعیتی یا رفاهی نیست، بلکه آینه‌ای است از بحران روابط انسانی، فروپاشی شبکه‌های سنتی حمایت اجتماعی و «تنهائیِ نظام‌مند» در دل یکی از توسعه‌یافته‌ترین کشورهای جهان.
در ژاپن مدرن، موفقیت اقتصادی، انضباط شغلی و رشد تکنولوژیک، گاه به بهای قربانی شدن پیوندهای انسانی تمام شده است. فرهنگ کار مُفرط، مهاجرت از روستا به شهر، کاهش نرخ تولد، و تغییر در ساختار خانواده، نسلی را ساخته که در آن افراد به‌تدریج از یکدیگر فاصله گرفته‌اند. سالمندانی که فرزندانشان کیلومترها دورتر زندگی می‌کنند یا اصلاً خانواده‌ای ندارند، در سکوت می‌میرند و گاه حتی پس از مرگ نیز ناشناس باقی می‌مانند. این وضعیت تنها پرسشی درباره وضعیت سالمندان نیست، بلکه تلنگری است به کل ساختار اجتماعی که در آن مرگ خاموش، نتیجه اجتناب‌ناپذیرِ زندگیِ منزوی و قطع پیوندهاست. جامعه‌ای که هر روز بیش از دیروز تنها می‌شود، نیازمند بازاندیشی جدی درباره معنا و ماهیت همزیستی، مسئولیت‌پذیری جمعی و اخلاق مراقبت از دیگری است. ژاپن، با تمام تکنولوژی و توسعه‌اش، اکنون بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازسازی روابط انسانی است؛ پیشرفتی که بدون پیوند، بی‌روح خواهد بود.
در همین رابطه «شفقنا» به نقل از «کیودو» نوشته: «برآورد اخیر دولت نشان داد که در بحبوحه افزایش سالمندانی که بدون حمایت خانواده به تنهائی زندگی می‌‎کنند، تقریباً ۴۲۰۰۰ جسد در سال مالی ۲۰۲۳ در ژاپن بی‌صاحبت رها شده و متعاقباً توسط مقامات محلی سوزانده یا دفن شدند.» این اولین تحقیق از این دست است که به سفارش وزارت بهداشت، کار و رفاه ژاپن صورت می‌گیرد. این درحالی است که اکثر شهرداری‌ها پروتکل مشخصی برای برخورد با اجساد بلاصاحب از جمله مدت زمان نگهداری آن‌ها قبل از سوزاندن ندارند. شهرداری‌ها همچنین این نگرانی را دارند که بستگان ممکن است پس از سوزاندن اجساد آن‌ها را مطالبه کنند. در این مطالعه آمده است که 41 هزار و 969 جسد ناشناس، ۲.۷ درصد از کل مرگ و میرها در سال ۲۰۲۳ را تشکیل می‌دهند. در همین حال «مؤسسه ملی تحقیقات جمعیت و تأمین اجتماعیِ» ژاپن‌ پیش‌بینی می‌کند تا سال ۲۰۵۰ میلادی ۲۳.۳ میلیون از ۵۲.۶ میلیون خانوار یا ۴۴.۳ درصد، خانوارهای تک نفره خواهند بود.
بی‌شک آنچه امروز در جامعه ژاپن می‌گذرد، نه صرفاً یک تراژدی فردی، بلکه نشانه‌ای از یک گسست عمیق اجتماعی است؛ زنگ هشداری که در آمارهای خام و بی‌جان دفن‌شدگان بی‌صاحب، طنینِ پررنگی دارد. گزارش‌های منتشرشده از سوی وزارت بهداشت، کار و رفاه، و همچنین پیش‌بینی‌های مؤسسه ملی تحقیقات جمعیت، همگی بر روند نگران‌کننده‌ افزایش خانوارهای تک‌نفره، کاهش تعاملات بین‌نسلی و انزوای ساختاری تأکید دارند. این داده‌ها تنها اعداد نیستند؛ بازتابی هستند از آینده‌ای که در آن زندگی و مرگ انسان‌ها به حاشیه رانده می‌شود. آنچه نیازمند توجه فوری‌ست، نه فقط اصلاح سیاست‌های رفاهی، بلکه بازآفرینی نوعی از زیست جمعی است که در آن «دیگری» فراموش نمی‌شود.
در دل این بحران، آن‌چه شاید بیش از همه زخم می‌زند، نه فقط تنهائی جسمانی، بلکه فقدان معنا در زندگی‌های مدرن و جداافتاده است. در جامعه‌ای که سنت‌های مذهبی و آیینی-که زمانی نقش ستون‌های معنابخش زندگی را ایفا می‌کردند- به تدریج کمرنگ شده‌اند، مرگ نیز به امری صرفاً زیستی و بی‌مفهوم تقلیل یافته است؛ پایان خاموشی که نه مراسمی دارد، نه سوگی، نه یادمانی. افول نقش دین و آیین‌های جمعی در ژاپنِ پساصنعتی، همزمان با قدرت‌گیری نهادهای بوروکراتیک و فردگرایی افراطی، خلأیی ایجاد کرده که حتی پیشرفته‌ترین سیستم‌های رفاهی نیز توان پُرکردنش را ندارند. انسان مدرن ژاپنی، میان نظم آهنین کار و تکنولوژی، جایی برای «معنای بودن» نمی‌یابد، و این دقیقاً همان نقطه‌ای‌ست که زندگی از درون تهی می‌شود. اگر مرگ بی‌صاحب، تصویری نمادین از گسست اجتماعی‌ست، شاید فقدان معنا، ریشه‌ای عمیق‌تر و پنهان‌تر از همان گسست باشد- بحرانی که راه‌حل آن، تنها در اصلاحات نهادی نیست، بلکه در احیای دوباره‌ پیوندهای معنوی، آیینی و انسانی نهفته است.
می‌توان عمیق‌تر نیز به این معضل نگاه کرد. این معضل می‌تواند به بحران «فردگراییِ جمعی» در ژاپن مرتبط باشد، پدیده‌ای که به نوعی پارادوکس فرهنگی تبدیل شده است. در جامعه ژاپنی، همزمان با رشد فردگرایی، همچنان انتظارهای اجتماعی جمعی و فشارهای نهادهای سنتی برای ایفای نقش‌های مشخص در خانواده و اجتماع وجود دارد. این تضاد میان فردیت و هنجارهای اجتماعی، به ایجاد یک فشار مضاعف بر افراد منجر شده است. از یکسو، افراد با فشار برای دستیابی به موفقیت‌های شغلی و اجتماعی در رقابتی بی‌پایان قرار دارند و از سوی دیگر، همان فشارهای اجتماعی همچنان آنان را به تبعیت از هنجارهای جمعی و خانوادگی وادار می‌کند. این دوگانگی، در عمل باعث می‌شود که افراد برای حفظ موقعیت‌های اجتماعی خود، حتی روابط خانوادگی را فدای کار و موفقیت‌های فردی کنند تا موقعیت خود را در جامعه‌ای که یکی از هنجارهای سنتی‌اش پاسداشتِ خانواده و داشتنِ احترام در اجتماع است، حفظ کند و ارتقا دهد. فردگرایی در این‌جا نه تنها سبب انزوای فردی می‌شود، بلکه به نوعی از «تنهائی جمعی» تبدیل می‌شود که ریشه‌هایش در تضادهای فرهنگی ژاپن نهفته است؛ جایی که هر فرد در تلاش است تا در سیستم پیچیده اجتماعی و در میان جمع، جایگاه خود را حفظ کند، بی‌آنکه به دیگران و جمع توجهی داشته باشد.